سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پایگاه اطلاع رسانی امام حسین ع

آیا اطلاق ولایت در فقیه به معناى
مستبد بودن او در حکومت نیست؟

 


.: سوال:

مراد از ولایت فقیه چیست؟ آیا اطلاق ولایت در فقیه به معناى مستبد بودن او در حکومت نیست؟

 

.: پاسخ:

"ولایت" در زبان عربى از مادّه ‏ى "وَلْى" گرفته شده که این مادّه، به اعتراف لغت شناسان بزرگ عرب، یگانه و داراى معناى واحدى است. معناى "وَلْى" نزدیکى و قرب مى باشد.[1] در زبان عربى، براى کلمه ‏ى "ولى" سه معناى:1. دوست، 2. دوست دار، 3. یاور، و براى لفظ "ولایت"، افزون بر آنها،[2] دو معناى: 1. سلطنت و چیرگى 2. رهبرى و حکومت ذکر شده است.[3] در زبان فارسى، براى لفظ "ولىّ" معانى متعدّدى از قبیل دوست، یار، صاحب، حافظ، آن که از جانب کسى در کارى تولیت دارد و براى "ولایت" معناى حکومت کردن، بیان شده است.[4]
هنگامى که لفظ "ولایت" در مورد فقیه به کار مى رود، مراد از آن همان حکومت و زمامدارى امور جامعه است. برخى در این معنا، وجود مفهوم "آقایى"، "ریاست" و "سلطنت" را ادّعا کرده اند که بیانگر چیرگى "ولىّ" - کسى که داراى ولایت است - بر "مولّى علیه" - کسى که ولایت بر او وجود دارد - مى باشد.[5] در حالى که مقصود از آن، سرپرستى امور" مولّى علیه" و اداره شئون اوست که به مثابه‏ى "سید القوم خادمهم"[6] نوعى خدمت به "مولّى‏علیه" و نه بارى بر گُرده‏ى او مى باشد.
از سوى دیگر، "ولایت" در مصطلحات فقهى در دو مورد به کار رفته است:

1. مواردى که مولّى علیه قادر بر اداره‏ى امور خود نیست، مانند میّت، سفیه، مجنون، صغیر. در این گونه موارد "ولایت" به معناى "قیمومت" و سرپرستى است. و ملاک آن ناتوانى مولَّى علیه در اداره‏ى امور شخصى خود است به همین دلیل، از یک سو مولَّى علیه در آن منحصر به افراد ناتوان است که از آنها در فقه به "قاصر" تعبیر مى شود و از سوى دیگر، این ولایت تا زمانى وجود دارد که "مولى علیه" ناتوان است و با زوال ناتوانى او این ولایت پایان مى پذیرد. از این رو، اگر دیوانه عاقل شود یا صغیر به سنّ بلوغ برسد، ولایت به معناى قیمومت نسبت به او پایان مى یابد.

2. مواردى که مولّى علیه قدرت بر اداره‏ى امور خود دارد، در عین حال امورى وجود دارد که سرپرستى و ولایت شخصى دیگر را مى طلبد. ولایت در اینجا به معناى اداره‏ى امور جامعه مى باشد که همان ولایت سیاسى است و هر چند فقیه داراى ولایت به هر دو معناى آن است ولى مراد از ولایت فقیه در این بحث همان اصطلاح دوم مى باشد، زیرا "فقیه" که بر جامعه ولایت دارد سرپرستى یکایک افراد آن جامعه، حتى سایر فقها و بلکه شخص خود را به عهده دارد، و این امر نه به دلیل قصور "جامعه به عنوان جامعه" مى باشد که برخى بر آن پامى فشارند تا ولایت فقیه را با ولایت بر میّت یا طفل صغیر مقایسه کنند،[7] بلکه از آن روست که هر جامعه اى براى اداره‏ى امور خود نیازمند مدیرى مى باشد. امیرالمؤمنین على‏علیه السلام مى فرماید: "و لا بد لکلّ قوم من أمیر برّ أو فاجر" (هر قوم و گروهى ناگزیر باید رهبر و رئیسى داشته باشد، چه نیکوکار و چه بدکار).[8] این یک نیاز اجتماعى است. هر جا جمعى تشکیل مى شود، برخى از وظایف و شئون اجتماعى تحقّق پیدا مى کند که سامان یافتن آن ریاست و زعامتى را مى طلبد.
بنابراین، فقیه بر امت به عنوان مدیرى که مجموعه ‏ى حرکت جامعه را به سوى آرمان‏هاى اسلامى سوق مى دهد، ولایت دارد و در واقع، "ولایت" تجلّى همان مدیریت دینى است.


ولایت در فقیه به معناى مستبد بودن او در حکومت نیست؟
«فقیه» در اعمال ولایت محدود به حدودى است و هر چند مى تواند در هر زمینه و نسبت به هر کس حکم صادر کند، ولى در صدور این حکم مى باید مصلحت، تزاحم و نظام هاى اسلامى را در نظر گیرد.[9]
پس «ولایت مطلقه ‏ى فقیه» یک اصطلاح خاصّ فقهى است که به حوزه‏ى اعمال ولایت و کسانى که تحت ولایت قرار دارند )مولّى علیهم( نظر دارد و محدودیت در این زمینه ها را انکار مى کند، ولى این مصطلح هرگز به معناى نفى هرگونه محدودیت و ضابطه اى دراعمال ولایت از سوى فقیه نیست و هیچ فقیهى از آن، این معنا را اراده نکرده است، بلکه اعتقادات ما چنین چیزى را نسبت به امامان معصوم‏علیهم السلام نیز نمى پذیرد که آن بزرگواران بدون هیچ ضابطه و میزان و ملاکى مى توانستند حکم کنند. از این بالاتر عدلیه اعتقاد دارند: خداوند نیز به گزاف و بدون ضابطه، حکم نمى کند. پس چگونه ممکن است فقیه بتواند بدون هیچ معیارى تنها به میل و اراده‏ى خویش در هر زمینه نسبت به هر کسى حکم کند؟!!
متأسفانه، جهل یا تجاهل نسبت به این مطلب باعث شده، گروهى «ولایت مطلقه فقیه» را با «حکومت مطلقه» که در مباحث سیاسى مطرح است، یکسان گمان کنند و آنچه در آن زمینه گفته شده، به مبحث ولایت فقیه سرایت دهند. در حالى که »حکومت مطلقه« حکومتى است که حاکم در آن هیچ‏گونه محدودیتى در اعمال حکومت ندارد و ملزم نیست هیچ ملاک و میزان و ضابطه اى را رعایت کند. اما فقیه، ملزم به رعایت موازین خاصى در اعمال ولایت است.[10]

منابع مطالعه بیشتر:
1- مهدى هادوى تهرانى، ولایت و دیانت، مؤسسه فرهنگى خانه خرد، قم، چاپ دوم، 1380.


------------ --------- --------- --------- --------
[1] ر.ک: مقائیس اللغة، ج6، ص141 - القاموس المحیط، ص1732؛ - المصباح المنیر، ج2، ص396؛ الصحاح ج6، ص2528؛ تاج العروس ج10، ص398.
[2] برخى از محقّقان وجود معناى دوستى یا یارى را براى ولایت انکار کرده و آن را تنها به معناى سلطنت یا رهبرى دانسته اند.)ر.ک: المنتظرى، دراسات فى ولایة الفقیه و فقه الدولة الاسلامیة ج1، ص55).
[3] ر.ک: القاموس المحیط، ص1732، تاج العروس ج10، ص398؛ المصباح المنیر ج2، ص396.
[4] ر.ک: محمد معین، فرهنگى فارسى ج4، ص5054 و 5058.
[5] ر.ک: مهدى حائرى یزدى، حکمت و حکومت، ص67 و 177.
[6] از رسول اکرم )ص( نقل شده است: »سیدالقوم خادمهم فى السفر« )ر.ث. المجلسى، البحار، ج 76 ، ص 273.
[7] ر.ک: مهدى حائرى یزدى، حکمت و حکومت، 177.
[8] صبحی صالح ، نهج البلاغة ، خ40، ص82.
[9] رنمایه: اختیارات ولایت فقیه
[10] از این رو، »ادوارد جنکس« در »کتاب حقوق انگلیس« معتقد است که مبدء الزام (Compulsion) هنگامى به استبداد و اقتدار لجام گسیخته منتهى نمى شود که همراه با نظم و انتظام (Order) باشد. و هنگامى این نظم تحقق مى یابد که ضابطه اى براى قانون گذارى وجود داشته باشد
(Edward Jenks The Book Of English John, Law Murray, London, 1949, P.4. :ر.ک(