شهادت شاهزاده ابوالحسن علی بن الحسین الاکبر سلام الله علیه
مادر حضرت علی اکبر لیلی بنت ابی مره بن عروه بن مسعود ثقفی است، و عروه بن مسعود یکی از سادات اربعه در اسلام و از عظمای معروفین است و او را مثل صاحب یس و شبیهترین مردم به عیسی بن مریم گفتهاند. و علی اکبر علیه السلام جوانی خوش صورت و زیبا در طلاقت لسان و صباحت رخسار و سیرت و خلقت اشبه مردم بود به حضرت محمد صلی الله علیه و آله شجاعت از علی مرتضی علیه السلام داشت، و به جمیع محامد و محاسن معروف بود چنانکه ابوالفرج از مغیره روایت کرده که یک روز معاویه در ایام خلافت خویش گفت سزاوارتر مردم به امر خلافت کیست؟ گفتند جز تو کسی را سزاوارتر ندانیم، معاویه گفت نه چنین است بلکه سزاوارتر برای خلافت علی بن الحسین علیه السلام است .
بالجمله آن نازنین جوان عازم میدان گردید، و از پدر بزرگوار خود رخصت جهاد طلبید، حضرت او را اذن کارزار داد. علی علیه السلام چون به جانب میدان روان گشت آن پدر مهربان نگاه مأیوسانه به آن جوان کرد و بگریست و محاسن شریفش را به جانب آسمان بلند کرد و گفت:
ای پروردگار من گواه باش بر این قوم هنگامی که به مبارزت ایشان میرود جوانی که شبیهترین مردم است در خلقت و خلق و گفتار با پیغمبر تو، و ما هر وقت مشتاق میشدیم به دیدار پیغمبر تو نظر به صورت این جوان میکردیم، خداوندا بازدار از ایشان برکات زمین را و ایشان را متفرق و پراکنده ساز و در طرق متفرقه بیفکن ایشان را و والیان را از ایشان هرگز راضی مگردان چه این جماعت ما را خواندند که نصرت ما کنند چون اجابت کردیم آغاز عداوت نمودند و شمشیر مقاتلت بر روی ما کشیدند.
شاهزاده علی اکبر وارد میدان شد و از چپ و راست شروع کرد به شمشیر زدن به گفته ای 120 نفر از لشگریان دشمن را به درک واصل کرد و دگر تاب و توانی نداشت و گرمای زیاد و عطش خیلی او را اذیت کرد تا اینکه به خیمه ها باز گشت و خدمت پدر عرض کرد که پدر جان تشنگی امان من را بریده و دگر تاب ندارم امام که منتظر فرستی بود که فرزند نازنینش را ببوسد فرمود علی جان بیا و زبان داخل دهان پدر بگذار و او نیز این کار را کرد و امام فرمود دیدی که دهان من هم از دهان تو خشک تر است برو به سمت میدان که انشاء الله جدت رسول الله تو را سیراب میکند .
لا حول ولا قوه الا با الله العلی العظیم
او به میدان باز گشت ولی افسوس بعد از اینکه 80 نفر را به درک واصل کرد مره بن منقذعبدی لعین فرصتی پیدا کرد و شمشیری به فرق نازنین حضرت علی اکبر وارد کرد و ایشان از روی اسب به زمین افتاد و نانجیبان از این فرصت استفاده کردند و از هر طرف به او تیغی زدند . ایشا به صورت بلند شد و به روی اسب نشست اما واویلتا وا مصیبتا
اسب به اشتباه به جای اینکه به طرف خیمه ها برود رو به سوی لشگر دشمن رفت این حرامیان هم هر کدام از سمتی به علی تیغ میزدند به طوری که در بعضی مقاتل نوشته شده تمام بدن اربن اربا یعنی قطعه قطعه شده بود تا اینکه صدای یا ابتا بلند شد و فریاد کشید که ای پدر والله جدم رسول الله سیرابم کرد .
امام حسین (ع) به بالای بالین حضرت علی اکبر و علی را به آغوش کشید و فرمود کمرم شکست و فرمود خدا بکشد جماعتی را که ترا کشند، چه چیز ایشان را جری کرده که از خدا و رسول نترسیدند و پرده حرمت رسول را چاک زدند، پس اشگ از چشمهای نازنینش جاری شد و گفت: ای فرزند عَلَی الدُنیا بَعَدَکَ العفَا بعد از تو خاک بر سر دنیا و زندگانی دنیا.
شیخ مفید ره فرموده این وقت حضرت زینب سلام الله علیها از سراپرده بیرون آمد و با حال اضطراب و سرعت به سوی نعش جناب علی اکبر میشتافت و ندبه بر فرزند برادر میکرد، تا خود را به آن جوان رسانید و خویش را بر روی او افکند، حضرت سر خواهر را از روی جسد فرزند خویش بلند کرد و به خیمهاش بازگردانید و رو کرد به جوانان هاشمی و فرمود که بردارید برادر خود را پس جسد نازنینش را از خاک برداشتند و در خیمهای که در پیش روی آن جنگ میکردند گذاشتند.
یکی از علماء خواب امام حسین رو دید و دید که تمام بدن زخم شمشیر دارد . عرض کرد با حسین چگونه میتوان این زخم ها رو مرحم کرد . امام فرمود تمام زخم های بدن من با گریه شیعیان ما مرحم میشود الا یک زخم که داغ علی اکبرم هست که تا قیامت مرحم ندارد .
التماس دعا
خادم الحسین قاسم شیرمحمدی